از لای ماگها و انارهای شب یلدا و گل و بتهها و کاکتوسها و کاسه کوزهها و نها و دفتر دستکها رد شدم و خودم را به قفسۀ کتابها رساندم. کتابفروشی خلوت بود. درواقع کسی نبود جز من و کتابفروش. آقای کتابفروش، خودش را کنارم رساند، گلویی صاف کرد و پرسید چه کتابی میخواهم.
ادامه مطلبمعرفی کتاب تاریخ کهن قلندریه اثر احمد تارگون کارا مصطفی
احمد محمود: کتاب خواندن حین کار در نانوایی
پسر همسایه، نامۀ عاشقانه، یازده سالگی (داستان کوتاه براساس واقعیت)